کاش میشد که کسی می آمد باور تیره ی ما را می شست وبه ما می فهماند دل مامنزل تاریکی نیست اخم بر چهره بسی نازیباست بهترین واژه همان لبخند است که زلبهای همه دورشدست کاش میشد که به انگشت نخی می بستیم تا فراموش نگردد هنوز انسانیم.....
خـــــــــــــــــــــدایـــــــااااااااااا... !!!!!! فازم بد جور سنگینه... : یا از این دنیا"دیلیتم" کن... یا خودم "لفت"میدم... : لبخند دروغــکی چرا…؟؟ خــــوب نیستـــــم . . . گیر کرده ام در گلوی زندگـــــی…!!
سخت میترسیدم از اینکه من از نژاد شیشه باشم و شکستنی او از نژاد جاده باشد و رفتنی آری روزها گذشت ، همان شد ، او رفت ، من شکستم...
چشماتوببند ... بستي؟ ... حالا بازکن ... بازکردي؟ ... چقدر طول کشيد؟ همين قدر هم نمي تونم دوريتو تحمل کنم!
ﺗﻨـﻬﺎﯾــــﯽ ﯾﻌﻨــــﯽ . . . ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ﭼﻬﺎﺭ ﮐﻠﻤﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﺑﺰﻧﯽ ﻭ ﻫﻤﺶ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﺎﺷﯽ ﺍﺣﺴﺎﺳﺎﺗﺖ ﺭﻭ ﺗﺎﯾــﭗ ﮐﻨﯽ ..
"چشمت را باز می کنی میبینی بزرگترین ضربه هارا همان هایی زده اند که زمانی با چشم بسته و از ته دل دوستشان داشته ای!"
براى پاييز هزار تا برنامه داشتم، هزااااار تا… ولى هيچوقت اونجورى نميشه كه ادم ميخواد، روى اين نميكت نشستم تا بهار عمرم برسه… منتظر بهار ميمونم تا بياى، يه خرده لاغر تر يه خرده شكسته تر با چشماى خيس و گلوى گرفته از بغض…
وقتی دیدی ناراحتی یا خوشحالیت براش فرقی نمی کنه دیگه وقتشه فراموشش کنی
اگر درد را احساس کردی . . . زنده ای و اگه درد دیگران را احساس کردی . . . انسانی
جاده رابه اغوش می کشم
باچمدانی ازبی خیالی ها
پابه پای باران
قصد دریامی کنم
می داندآفتاب
چمدانم پرازنت هایی ست که غرق درباران می شود
تعداد صفحات : 2